سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ثمره اندرز، بیداری است . [امام علی علیه السلام]

 

 

اشعار فروغ فرخزاد

 

شب چو ماه آسمان پر راز

گرد خود آهسته می پیچد حریر راز

 

اشعار فروغ فرخزاد

 

او چو مرغی خسته از پرواز

می نشیند بر درخت خشک پندارم

 

اشعار فروغ فرخزاد

 

شاخه ها از شوق می لرزند

در رگ خاموششان آهسته می جوشد

 

اشعار فروغ فرخزاد

 

خون یادی دور

زندگی سر می شکد چون لاله ای وحشی

 

اشعار فروغ فرخزاد

 

از شکاف گور

از زمین دست نسیمی سرد

 

اشعار فروغ فرخزاد

 

برگ های خشک را با خشم می روبد

آه … بر دیوار سخت سینه ام گوئی

 

اشعار فروغ فرخزاد

 

ناشناسی مشت می کوبد

«باز کن در … اوست

باز کن در … اوست»

 

اشعار فروغ فرخزاد


من به خود آهسته می گویم:

باز هم رؤیا

 

اشعار فروغ فرخزاد

 

آنهم اینسان تیره و درهم

باید از داروی تلخ خواب

 

اشعار فروغ فرخزاد

 

عاقبت بر زخم بیداری نهم مرهم

می فشارم پلک های خسته را بر هم

 

اشعار فروغ فرخزاد

 

لیک بر دیوار سخت سینه ام با خشم

ناشناسی مشت می کوبد

 

اشعار فروغ فرخزاد

 

«باز کن در … اوست

باز کن در … اوست»

اشعار فروغ فرخزاد

اشعار فروغ فرخزاد

 


  
  

 

 

اشعار شهریار

 

جوانی حسرتا با من وداع جاودانی کرد

وداع جاودانی حسرتا با من جوانی کرد

 

اشعار شهریار

 

بهار زندگانی طی شد و کرد آفت ایام

به من کاری که با سرو و سمن باد خزانی کرد

 

اشعار شهریار

 

قضای آسمانی بود مشتاقی و مهجوری

چه تدبیری توانم با قضای آسمانی کرد

 

اشعار شهریار

 

شراب ارغوانی چاره رخسار زردم نیست

بنازم سیلی گردون که چهرم ارغوانی کرد

 

اشعار شهریار

 

هنوز از آبشار دیده دامان رشک دریا بود

که ما را سینه آتشفشان آتشفشانی کرد

 

اشعار شهریار

 

چه بود ار باز می گشتی به روز من توانائی

که خود دیدی چها با روزگارم ناتوانی کرد

 

اشعار شهریار

 

جوانی کردن ای دل شیوه جانانه بود اما

جوانی هم پی جانان شد و با ما جوانی کرد

 

اشعار شهریار

 

جوانی خود مرا تنها امید زندگانی بود

دگر من با چه امیدی توانم زندگانی کرد

 

اشعار شهریار

 

جوانان در بهار عمر یاد از شهریار آرید

که عمری در گلستان جوانی نغمه خوانی کرد

اشعار شهریار

اشعار شهریار


  
  

 

 

اشعار حافظ

 

صوفی بیا که آینه صافیست جام را

تا بنگری صفای می لعل فام را

 

اشعار حافظ

 

راز درون پرده ز رندان مست پرس

کاین حال نیست زاهد عالی مقام را

 

اشعار حافظ

 

عنقا شکار کس نشود دام بازچین

کان جا همیشه باد به دست است دام را

 

اشعار حافظ

 

در بزم دور یک دو قدح درکش و برو

یعنی طمع مدار وصال دوام را

 

اشعار حافظ

 

ای دل شباب رفت و نچیدی گلی ز عیش

پیرانه سر مکن هنری ننگ و نام را

 

اشعار حافظ

 

در عیش نقد کوش که چون آبخور نماند

آدم بهشت روضه دارالسلام را

 

اشعار حافظ

 

ما را بر آستان تو بس حق خدمت است

ای خواجه بازبین به ترحم غلام را

 

اشعار حافظ

 

حافظ مرید جام می است ای صبا برو

وز بنده بندگی برسان شیخ جام را

اشعار حافظ

اشعار حافظ


  
  
<   <<   26   27   28   29   30   >>   >